کلمات کلیدی:
بجز درد و غم و گریه همه چیزم ز دست رفته
من و گذاشت و رفت اون که هستیم از وجودش بود
دل غمگین و خاموشم پر از شادی زعشقش بود
حالا قصه ی دل من یه ابره که وا نمیشه
اگر هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه
تو این شهر شب بارونی با اون چشمای گریونی
که رفتی از برم ای یار من و بردی به ویرونی
تو رفتی و گذشت افسوس که عشق من خدایی بود
تو ای قلب جدا از من همه هستیم فدایی بود
حالا قصه ی دل من یه ابره که وا نمیشه
اگر هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه
حالا پشت شیشه تنها صدای بارون میپیچه
اما هر چه قدر میباره پیش اشکام کم میاره
چشمای قشنگ اون بود که دل و انداخت به جونش
دست گرم و مهربونش دل و کرده سایه بونش
توی این شبهای تاریک روزای سرد جدایی
دل من مونده به یادت دوباره یه روز میایی
حالا قصه ی دل من یه ابره که وا نمیشه
اگر هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه
حالا پشت شیشه تنها صدای بارون میپیچه
اما هر چه قدر میباره پیش اشکام کم میاره
حالا قصه ی دل من یه ابره که وا نمیشه
اگر هر دم هی بباره درد من درمون نمیشه
حالا پشت شیشه تنها صدای بارون میپیچه
اما هر چه قدر میباره پیش اشکام کم میاره
کلمات کلیدی:
باز ای الاهه ی ناز با دل من بساز
کین غم جان گداز برود زبرم
گر دل من نیابی از گناه تو بود
بیا تا زسر گنهت گذرم
باز میکنم دست یاری به سویت دراز
بیا تا غم خود را با راز و نیاز ز خاطر ببرم
گر نکند تیر خشمم دلم را قدح
به خدا همچون مرغ پر شور و شعف به سویت بپرم
ان که او زغمت دل بندد چون من کیست؟
ناز تو بیش از این بهر چیست؟
تو الاهه ی نازی در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا که جز این نباشد هنرم
این همه بی وفایی ندارد ثمر
به خدا اگر از من نگیری خبر نیابی اثرم
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی: